مادر! اگر مهر و یاد تو نمی بود در دلهایمان، می مردیم در دیار غربت نبودنت.
مادر! آب چشمم طغیان می کند اگر هر از چند گاهی ماه رویت نیافتد وسط برکه چشم. ماه هاست ماه رویت نیافده توی برکه و نتیجه اش گونه های تر.
مادر! «مادر» حروف حلقی ندارد ولی نه که از حلق بلکه ازحلقوم ِ پاک ِ روح باید ادایش کرد: مادر!
مادر! خوشا به حالم که مهر تو میهمان روحم شده است و چه میزبانی ِ خوبی است میزبانی روح برای میهمانی مهر تو.
مادر! برای درمان دردهای دل دارویی بهتر از دُرِّ مردمک های مهر تو نیافتم.
مادر! لبخندت خنده می فرستت به لبهایم و حرف هایت سکون می دهد به تلاطم درهایم و اشک هایت ... نه...طاقت اشک هایت را ندارم.
مادر! اگر مهر مادرانه ات مالامال نمی کرد محیط عالم را، میوه ی نارسیده کودکی مان را چه کسی محافظت می کرد از این همه نامهربانی مردم زمانه؟
مادر! گونه هایم دلتنگ سرخی لب هایت شده اند و ناصافی ابروها منتظر انگشت شصتت و دانه های اشک منتظر انگشت سبّابه ات و روح منتظر محبّت روحانیت.
مادر! راست گفته اند که هیچ کس برای آدم مادر نمی شود.